گله های یک همسایه از گودال قبر (1)
قدیمی ترها همیشه می گفتند؛سلام، سلامتی و امنیت و آرامش می آورد و همانگونه که برای اهل روی زمین شادیبخش است برای اهل قبور نیز نشاط آور است .
حکایت کنند؛همسایه اش که از دنیا رفت نه برایش دل سوزاند و نه طلب بخشش کرد
خودش گفته بود:در زمان زنده بودنش نیز از او روی بر می گرداندم تا نگاهم به نگاه او گره نخورد و نا گزیر نباشم جواب سلامش را بدهم هر چه بود پس از مدتی همسایه ام از دنیا رفت و دستش از عمل کوتاه شد ولی من همچنان دل چرکین بودم شب جمعه یا روز جمعه که به گورستان می رفتم از راهی عبور می کردم که چشمم قبرش را نبیند تا این که شبی همسایه ام به خوابم آمد او مانند زنده بودنش در سلام کردن از من پیشی گرفت وقتی جوابش را به سردی دادم گفت: فلانی! من سال ها همسایه تو بودم تا زنده بودم از من روی بر می گرداندی تا مجبور نشوی جواب سلامم را بدهی و اکنون که مرده ام و به زیر خاک رفته ام و دستم از هر گونه عملِ خیری کوتاه شده و سخت نیازمندم مهربانانه به قبرم نگاه کنی و هدیه ای برایم بیاوری چون زنده بودنم از قبرم روی بر می گردانی همسایه ی عزیز!این گودالی که اسمش فبر است مسکن همه ی آن هایی است که در روی زمین نفس می کشند و قدم می زنند تو نیز روزی در همین گودال منزل خواهی کرد و محتاج دعای رهگذران و خویشان و همسایگان خواهی شد همسایه عزیز!وقتی می بینم هر شب و روز جمعه که به گورستان قدم می گذاری به جای فاتحه و ذکر صلوات از قبرم روی بر می گردانی دلم می گیرد.شاید تو اکنون ندانی من چه می گویم ولی وقتی به این دنیا بیایی خواهی دید چقدر انتظار هدیه از دیگران داری و با کوچکترین خیرات چقدر خشنود و خوشحال خواهی شد...
ادامه دارد