کجا روم چه کنم من ز حرف مردم...؟(3)
هرچه فکر کردم چطور باید زندگی کنم تا در نگاه این و اون قضاوت نشم نشد که نشد ضرب المثل خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو هم نه شدنی است و نه کارسازه، چون اگه مثل جماعت بشی بازم از همون داخل چرا و اما و اگر و شایدها خودنمایی می کنن، اگه غیر از رفتار جماعت زندگی کنی بازهم حرف دیگه ای در میارن!
اگر در خانه بشینم ز همسر داد بر خیزد/ اگر بیبرون روم از مرد و زن فریاد بر خیزد.
من همه راه هارو رفتم و این جماعتِ حرف ساز و حرف در آر و ایراد گیر رو امتحان کردم
وقتی به همه کس و همه چیز مهربون و دلسوز میشم بهم میگن زود باور و ساده لوح
وقتی به اعمال و رفتار اطرفیان بی توجه میشم میگن خود خواه و متکبر!
وقتی حضور دارم میگن همیشه این طرف و اون طرف پلاسه
وقتی حضور ندارم میگن؛ مرده بودن و زنده بودنش هیچ فرقی نداره!
وقتی سخنرانیم کمی طول میکشه میگن؛خسته شدیم چه خبره؟
وقتی سخنرانی رو خلاصه میکنم میگن چیزی برا گفتن نداره
وقتی برام اتفاقی می افته میگن؛خدا حقشو کف دستش گذاشت
وقتی برکت و رحمتِ خدا شامل حالم میشه میگن خدا در دنیا بهش داده که اون دنیا جاش جهنم باشه!
وقتی چاق میشم میگن؛ بس که تن پرور وبی خیاله روز بروز چاق نمیشه
وقتی لاغر میشم میگن بس که حرص و جوش مال ثروت داره شده پوست و استخون!
وقتی مسافرت میرم میگن؛تو این اوضاع احوال از کجا میاره هر روز میره سفر؟
وقتی جایی نمیرم میگن؛زن و بچش چه دلی دارن که یک بارم مسافرت نرفتن!
وقتی پدر بزرگم مرحوم شد همه رو دعوت کردیم و خرج دادیم گفتن این همه اصراف و خودنمایی درست نیست!
وقتی مادر بزرگم فوت شد طبق وصیتش خرج ندادیم و صرف امور خیریه کردیم گفتن؛امور خیریه رو بهانه کردن که خرج ندن!
ادامه داره