کجا روم چه کنم من ز حرف مردم...؟(2)
تجربه ثابت کرده از هر راهِ تازه ای برم یه حرف تازه ای بروز می کنه به همین دلیل گاهی برای دور موندن از نگاه ها و قضاوت های دیگران بر سر انتخاب راه، بلا تکلیف می مونم.قضاوت ها این قدر ریز شدن که.حتی شده در خودم این شک به وجود بیاد که نکنه ضرب المثلِ تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها در مورد من صدق میکنه!نکنه این همه عیوب در جودم راست راست راه میرن ولی من صدای پای هیچکدوم از عیب های دورنمو حس نمی کنم؟!
یه خورده که فکر کردم دیدم خداییش ترازوی مردم اشکال داره.
ترازو اشکال داره؛
میگن آقایی بالای منبر از فضائل معاویه تعریف و تمجید کرد در ادامه گفت؛روز قیامت تمام حسنات حاضرین در میدان محشر رو در یه کفه ترازو میزارن حسنات معاویه رو هم در کفه دیگر قرار میدن،می بینن کفه حسنات معاویه از همه سنگین تره،بنده خدایی بر خاست و گفت آقا ببخشید کلام شمارو قطع میکنم خواستم بگم مطمئن باشید اشکال از ترازوست و ربطی به حسنات معاویه نداره!
سرانجام به این نتیجه رسیدم که چون قضاوت کردن و ایراد گرفتن و لِنگش کن و چرا و اما اگر و...کمترین هزینه ای برا گوینده نداره،از نگاهش و زبونش اینجور بهره می بره که منِ بنده خدا وقتی در یک مجلس عمومی بالا میشینم میگن جاشو نمیشناسه و برام شعر می خونن؛تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
وقتی پایین مجلس عمومی میشینم میگن؛بعد از این همه سال فکر میکنه بچه است با بچه ها میشینه!
وقتی مهمونیِ یا دعوتِ دیگران رو قبول.نمی کنم میگن؛ هیچ جا نمیره که خونش نرن!
وقتی بی درنگ دعوت دیگران رو می پذیرم میگن؛برای شکمش تا 1000 فرسخی هم میره!
وقتی به چیزی می خندم میگن آدم سبک و لوسی
وقتی نمی خندم میگن؛کشتی هات غرق شدن؟
وقتی ماشین خریدم گفتن؛از کجاپول اورد ماشین خرید؟
وقتی با همون ماشین تصادف کردم و فروختمش گفتن؛باد اورده رو باد می بره!
وقتی علنی کمک می کنم میگن؛ ریا کار، برا چشم خلق کمک می کنه
وقتی پنهونی و در خفا کمک می کنم میگن؛از خسیسی نم پس نمیده!
ادامه داره