پس از چند روز وقفه و دوری و دلتنگی، امروز  با سبدی پر از گل های رنگارنگ آمدیم تا  با بهار همراه می شویم

این روزها شکوفه ها بی صبرانه هوای شکفتن دارند

و لب ها هوای تبسم و لبخند

و زبان ها میلِ سلام و  شیرین کلامی

و نگاه ها در تمنای مهربانی

و گام ها به سوی کمک رسانی

و زمین، هوای سر سبزی و طراوت

و دل ها آماده برای بخشیدن

واژه ی زیبای دل نا خود آگاه بر نوک قلمم بوسه زد

دل کانون مهر و کین است و  همه چیز  از او سرچشمه می گیرد

سرسبز شدنِ دل نیز به تک تکِ ما آدم ها بستگی دارد

سبزینه نکوست از این رو باید بخواهیم و تلاش کنیم  اندیشه ی سبز در دل مان به وجود آید

دلی که چون کویر شوره زار باشد

دلی که هیچ بذر محبتی را نپذیرد و در آن نروید

دلی که جولانگاه بی خردان و بی ادبان باشد

در او هیچ سبزه ای نمی روید

تا دل به بهار لبخند نزند صد بهار هم که بیاید و برود تو در خزانی!

دل های همیشه خزان، باید بهار را درک کنند تا بهاری شوند.

اگر دل بهار شد  در فضای عطر آگین با چهره ای گشاده برای همسایه اش و برای دوستش و برای رقیبشو برای آنکه وی را دشمن می پندارد دعا می کند و خوبی می خواهد.

کجاست آن دلی که در او شکوفه های محبت و گل های ارغوانی و  دوستی و ...شکل گیرد؟

راستی بهار در راه است  او برای من و تو می آید بر خیز برویم به استقبالش،نه با پا که با دل!

دلتان بهاری باد