نیایش از منظری دیگر(1)
خداوندا!تمامی شرارت های آفریدگانت در پرتو بلند نظری ات هم چون مهی نا چیز در گرمای آفتاب محو و مستور می گردد.
و تمامی عادات و شهوات طبیعت خاکی ما گواه بر آنند،
زیرا از ابناء بشرکیست آنکه گناه کرد و متنبه نگشت؟
کیست آنکه آلوده گشت و شرمسار نشد؟
کیست آنکه فرومایه گشت و حیا ننمود؟
کیست آنکه ویران گشت و ننالید؟
کیست آنکه خطا کرد و توبه ننمود؟
کیست آنکه وسوسه گشت و اندوهگین نشد؟
کیست آنکه مغلوب شیطان شد و زبان در کام نکشید؟
کیست آنکه به سختی فریب خورد و متاسف نگشت؟
کیست آنکه زهر چشید تـلخکام نشد؟
کیست آنکه سقوط کرد و وحشت ننمود؟
کیست آنکه از شکوه افتاد و ماتم نگرفت؟
کیست آنکه از سعادت محروم گشت و نگریست؟
کیست آنکه تمامی نعمت و جلالش به یغما رفت و نوحه سرنداد؟
کیست آنکه زیانکار گشت و خوار نگشت؟
کیست آنکه از جانب باری تعالی رانده شد و آه نکشید؟
کیست آنکه تهدید خداوند را شنید و به لرزه نیفتاد؟
کیست آنکه یکبار خطا کرد و هزار بار پشیمان نگشت؟
کیست آنکه در زمستان عریان گشت و نلرزید؟
کیست آنکه به خطا رفت و وجدان خویش را سنگسار نکرد؟
کیست آنکه در عین عظمت خود را مرده دید و دل بر خود نسوزاند؟
کیست آنکه ستم ها روا داشت و خویش را نفرین ننمود؟
کیست آنکه مقهور شهوات گشت و خویشتن را کیفر نداد؟
کیست آنکه اعمال شرم آور مرتکب گشت و خویشتن را تازیانه نزد؟
کیست آنکه تن به فساد سپرد و روز ولادت خویش را لعنت ننمود؟
کیست آنکه کردار خویش را به یاد آورد و بر خود نلرزید؟
کیست آنکه افکار نهان خویش را دید و آرزوی مرگ نکرد؟
کیست آنکه اسرار خویش را به یاد آورد و کباب نگشت؟
کیست آنکه گناهان نامریی را در خیال آورد و از شرم سر به زیر نیفکند؟
کیست آنکه آتش ابدی با شهوات خویش نیامیخت؟
کیست آنکه در آتش هوس های خویش نسوخت؟
کیست آنکه گناهان آگاهانه ی خویش را به یاد آورد و برای نجات خویش به دعا ننشست؟
کیست آنکه نا گفتنی ها را به یاد آورد و منقلب نگشت؟
کیست انکه نا گفتنی ها را به یاد آورد و اندوهگین نشد؟
کیست آنکه چهره ی ناپاک خویش را دید و خود را سزاوار خشم الهی ندانست؟
کیست آنکه تنها یکی از گناهان کبیره را در خیال آورد و با تیرهای مرگ مجروح نگشت؟
کیست آنکه رسوا گشت و یاس سر نداد؟
کیست آنکه امید زندگی از کف نهاد و اشک خون جاری نساخت؟
کیست آنکه به جای نور،ظلمت به تن کرد و مدهوش نشد؟
و این است تصویر واقعی وجود زیانبار و در خور ملامتم:چهره ای مغموم،شعاعی خاموش،طراوتی پژمرده،لب هایی تشنه،رخساره ای محروم ازجمال، روحی اندوهگین، گردنی خمیده، ذهنی تهی از افکار بلند،نفسی بی عزت،محنت کشیده ای بی شهامت که محروم از چشمداشت هر گونه پاداشی از حق است،تشنه کام دلسوخته ای که حق استغاثه نیز از او سلب شده آواره ای که دایم خویشتن را لعنت می کند،گرسنه ای مطرود وسزاوار رنج .
ای خداوند همگان به من نیز مانند دیگر بندگانت توفیق ده تا به سوی تو گام بر دارم و یاری ام کنی تا بیش از این در امواج مجنون دریای گناه آلود جهان غرق نگردم و امید مرا از رحمت واسعه ی خود منقطع مفرما .
آ میـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن