از مشهد عازم بهمن آباد شدم
امروز 5 شنبه 22 آذر ماه، سفر از قبل برنامه ریزی شده ام به بهمن آباد شکل جدی گرفت، با این رویکرد و به انگیزه ی رفتن به زادگاهم کوله بار سفر به دوش کشیدم و راهی زادگاهم بهمن آباد شدم زادگاه من جایی است که اندیشه ام با ریشه ام عجین شده اند از این منظر خواستم در باره ی ریشه ها و اندیشه ها بنویسم و همه ی دیده ها و شنیده های سفرم را منعکس کنم اما گویی قلم به رقص در نمی آید و دستانم یارای نوشتن ندارند.
بامداد امروز مقدمات سفر انجام و حرکت آغاز شد،ساعت 14:45 دقیقه دروازه ی بهمن آباد به من خوش آمد گفت. قلبِ روستا سوت و کور بود هیچ صدایی از هیچکس و هیچ کجا بر نمی آمد وارد خانه ی پدری شدم خانه حضور نداشت تعمیرکاری را دیدم در تنهایی و در حال تعمیر قفل و بستِ درهای اتاق ها،.بی درنگ خانه را به سوی مزار ترک کردم، به منظور شرکت در مراسم چهلمین روز مرحوم کربلایی حسین حسن با شتاب به سوی نورستان حرکت کردم ولی از آنجا که مراسم زودتر از وقتِ معمول شروع شده بود وقتی رسیدم که مراسم تمام شده بود ولی صاحبان مصیبت بر گرد قبر مرحوم حلقه زده بودند به تک تک حاضرین به ویژه همسر مرحوم و آقا مجتبی تسلیت گفتم و عرض ادب کردم و در پایان،مزار مرحوم پدرم و استادم و مرحومه مادرم و مربی ام را با خواندن فاتحه و تلاوت قرآن عطر آگین کردم،دبرای یگر در گذشتگان نیز که گویی چشم به راهم بودند فاتحه خواندم و به روستا بر گشتم.
شب به مسجد رفتم نماز جماعت به امامت آقا علی محمد اقامه شد در پایان و در بازگشت به خانه، با کربلایی اصغر آقا خیمه ساز و کربلایی حسن آقا(حسن رضا) و آقا مهدی دهیار همراه شدم در بین راه حرف و سخن از قدیم و قدیمی ترها فضای گفتگو را تغییر داد...
ادامه دارد