2 شنبه 26 شهریور و هفتم محرم

وارد خانه که شدم یکراست به جانب عکس بزرگ و قاب شده ی مرحوم پدرم و  استاد و مرحومه مربی ام رفتم در خلوت و تنهایی گفتنی ها را گفتم آن قدر که احساس کردم به آنچه می گویم گوش می دهند.

کمی بعد به هیئت رفتم در قلعه آمده هایی را دیدم که هر ساله خودشان را از تهران و مشهد به این آب و خاک می رسانند پس از احوال پرسی و گپ و گفت دوباره به خانه برگشتم.

شب به هیئت رفتم عزاداری به قول عمو مراد آن حال و هوای گذشته را ندارد حجت الااسلام حاج شیخ علی آقا منبر رفتند سفره گستردند و شام نوش جان حاضرین شد نوحه خوانان برای نوحه خوانی آماده شدند ولی ناگهان عده ی زیادی هیئت را ترک کردند درخواست نوحه خوان برای همراهی مؤثر نشد ناگزیر پشت میکروفن قرار گرفتم و با کمی تندی همه را به داخلهیئت دعوت کردم خوش بختانه همراهیِ خوبی صورت گرفت و نوحه خوانی و سینه زنی شروع شد تا این که خبر رسید هیئت حسینی در صد متری ما هستند و طبق یک رسم چند صد ساله به میهمانی هیئت ابوالفضلی می آیند نوحه ی نوحه خوان ناتمام ماند و برای استقبال درد بیرون از هیئت آماده شدیم هیئت حسینی  کار درخوری که کردند پیش از ورود به هیئت ابتدا به منظور حرمت گذاری به مرحوم حاج عمو حاج محمد و بازماندگان، ابتدا در جلو خانه ی دنیایی مرحوم حاضر شدند که جای تقدیر دارد، طبق برنامه قرار بود بنده از زحمات و رعایت ادب آن ها تشکر کنم ولی نوحه خوان ها چون در جریان نبودند برای رفتن، کمی عجله کردند!

به محض ورود به هیئت نوحه خوان های هیئت حسینی شروع به نوحه خوانی و مرثیه سرایی کردند به نوحه خوان های هیئت ابوالفضلی  گفتیم از نوحه خوانی خود داری کنند،درذ پایان مطابق معمول بدرقه میهمان به خوبی انجام شد.

ادامه دارد